loading...
سرگرمي و تفريهي

pesar saravi بازدید : 42 جمعه 11 فروردین 1391 نظرات (0)

       WWW.SHOKA.ROZBLOG.COM

 

ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد.... 

   

          وجه مي‌خواهم و مطرب که مي‌گويد رسيد....

 

 


pesar saravi بازدید : 35 جمعه 11 فروردین 1391 نظرات (1)

خاطرات يك آدم خيال پرداز...

با خودم مي گويم: بايد بروم . از جاده ها مي ترسم . تقصير همان خوابهاست و آن ترس پنهان از " تنها ماندن" . سالهاست اين ترس و نگراني را با خودم اين ور و آن ور مي برم . . . نکند تنها شوم ! ...

 

... براي روزهاي خوب برنامه ريزي مي کنم . امروز مي خواستم يک روز خوب داشته باشم . ولي باور کن نمي توانم اداي آدم هاي خوشبخت را در بياورم . هر چند خوب مي دانم بدبخت هم نيستم . يک جور بلاتکليفي . بايد زودتر يک فکري به حال اين فکر و خيال ها بکنم تا زندگيم را به گند نکشيده اند . مي ترسم دير شود .

 

يک کتاب جديد از هانريش بل بر مي دارم « قطار به موقع رسيد » . تمام وقت دستگاه شور مي زنم و مي فهمم توي زدن اين رديف زيادي احمق و بي استعدادم . روزنامه مي خوانم . آهنگ هاي مورد علاقه ام را گوش مي کنم . مي رقصم _ همه چيز خوب و مرتب است . بيخودي نگرانم . حالا يک لبخند به پهناي صورتم ...

 

يک کلمه از اين کتاب را نخوانده ام . هميشه شروع يک کتاب نياز به تمرکز دارد . آدم سخت وارد يک کتاب مي شود . همش مقدمه چيني هاي خسته کننده . يا نويسنده پرتابت مي کند وسط يک داستان و تا يک فصل هي بايد دنبال آدم ها بگردي و نام ها را به خاطر بسپاري . فعلن تمرکزي ندارم... او کجاست؟!!!

 

يادم نيست به چي فکر مي کردم .

 

اين جا پر است از عنکبوت . همه جا دارند تار مي تنند !

 

باز هم فکر و خيال هاي بد که دست از سرم بر نمي دارند . سرم درد مي کند . يک چاي بدمزه مي خورم!

همش جاده بود .

 

صداي جير جيرکها و بعد اندکي باران .

 

 

تلاش براي خوابيدن بدجوري عذابم مي دهد . از اين کار بدم مي آيد . باعث مي شود هي تو تختخواب غلت بزنم و فکرهاي احمقانه از توي تاريکي هجوم بياورند . خودم را با کتاب ها سرگرم مي کنم .

 

باز باران باران ...

 

امشب انعکاس صورتم را توي شيشه مي بينم . بي هيچ دليل قانع کننده اي مي فهمم دوستش دارم . نه اين که زيبا باشد . نه ! ولي دوستش دارم . همين .

 

اي کاش حال تو خوب باشد . من خوبم !!!

 

شيشهء پنجره را باران شست ...

 

باز هم مي آيم توي اين کلبه تنهايي ام! از تو هنوز خبري نيست! خيلي تنها تر ميشوم!

 

از خودم مي پرسم: کجاست الان؟

 

گلويم درد ميکند...

 

باران مي آيد هنوز ...

 

 

 

 

هنوز از تو خبري نيست!

www.shoka.rozblog.com

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    دوست دارين با چه كسي بري قدم بزنين...؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 925